یاورحضرت مهدی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خشم

12 تیر 1396 توسط پوروند

یک روز پادشاهی همراه با درباریانش برای شکار به جنگل رفتند.

هواخییلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه ویارانش را ازپا در می آورد.بعداز ساعتها جست وجوجویبار کوچکی دیدند.پادشاه شاهین شکاری اش راروی زمین گذاشت وجام طلایی در جویبارزد وخواست آب بنوشد<اما شاهین به جام زد وآب بر روی زمین ریخت.

برای بار دوم همین اتفاق افتاد<پادشاه خیلی عصبانی شد وفکر کرد اگر جلوی شاهینن رانگیرم درباریان خواهند گفت:پادشاه جهانگشا نمیتواند از پس یک شاهین براید.پس این بار با شمشیر به شاهین ضربه ای زد.پس از مرگ شاهین پادشاه مسیر آب را دنبال کرد و دید ماری بسیار سمی در آب مرده وآب مسموم است.

او از کشتن شاهین بسیار متاثر گشت.مجسمه ی طلایی از شاهین ساخت.

بر یکی از بالهایش نوشت <یک دوست همیشه دوست شماست حتی اگرکارهایش شمارا برنجاند>

وبر روی بال دیگر نوشت<هر عملی که از روی خشم باشد محکوم به شکست است>

 نظر دهید »

قرص سردرد

12 تیر 1396 توسط پوروند

پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاد وبه یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروشند رفت…

مدیر فروشگاه به او گفت:یک روز فرصت داری تابه طور آزمایشی کار کرده ودر پایان روز باتوجه به نتیجه کار درمورد استخدام تو تصمیم میگیرم…

درپایان اولین روز کاری مدیر فروشگاه به سراغ پسر رفت واز او پرسید که چند مشتری داشته است؟

پسر پاسخ داد که یک مشتری!

مدیر باناراحتی گفت:تنها یک مشتری…؟بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حداقل 10تا20 فروش در روز دارند.حالا مبلغ فروشت چقدر بوده؟

پسر گفت:134/999/50دلار

مدیر فریاد کشید 13499950 دلار…؟مگه چی فروختی؟

پسر گفت اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به خمراه یک چرخ ماهیگیری4 بلبرینگه.بعد پرسیدم کجا میروید ماهیگیری؟گفت:خلیج پشتی.

من گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید ویک قایق توربوی دوموتوره به او فروختم

بعد پرسیدم ماشینتان چیست وآیا میتواند این قایق رابکشد؟که گفت:هنداسیویک من هم یک بلیزردبلیو دی4 به او پیشنهاد کردم که اوهم خرید.

مدیر میگه اون اومده بود قلاب ماهیگیری بخره توبهش قایق و بلیزر فروختی؟میگه نه اومده بودقرص سردرد بخره و من بهش پیشنهاد کردم بره ماهیگیری  برا سردردش خوبه

واین سرنوشت انسانهای بزرگ ونابغه است…

 نظر دهید »

صدای لالایی

11 تیر 1396 توسط پوروند

پیرمرد از صدای خرو پف هر شب پیر زن شکایت داشت<

وپیرزن هرگز نمیپذیرفت.شبی پیرمرد ان صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند…

اما صبح هرگز دیگر پیرزن بیدار نشدوان صدای ضبط شد لالایی هر شب پیرمرد…

 نظر دهید »

تلاش معنادار

10 تیر 1396 توسط پوروند

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد!

پرسیدند: چه می کنی؟

پاسخ داد: در این نزدیکی، چشمه ی آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …

گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری، بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد!

گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگامی که، خداوند از من می پرسد: زمانی که دوستت در آتش می سوخت، تو چه می کردی؟

پاسخ می دهم:

هر آن چه از من بر می آمد .

 نظر دهید »

پندانه

10 تیر 1396 توسط پوروند

چه زیبا گفت شریعتی:

برای کسی که میفهمد “هیچ توضیحی لازم نیست و

برای کسی که نمیفهمد “هر توضیحی اضافه است.

انان که میفهمند عذاب میکشند و انان که نمیفهمند عذاب میدهند.

مهم نیست چه مدرکی دارن مهم اینه که چه درکی دارن…

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یاورحضرت مهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مطالب زیبا
  • پند امیز
  • موفقیت
  • داستان کوتاه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس