یاورحضرت مهدی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خشم

12 تیر 1396 توسط پوروند

یک روز پادشاهی همراه با درباریانش برای شکار به جنگل رفتند.

هواخییلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه ویارانش را ازپا در می آورد.بعداز ساعتها جست وجوجویبار کوچکی دیدند.پادشاه شاهین شکاری اش راروی زمین گذاشت وجام طلایی در جویبارزد وخواست آب بنوشد<اما شاهین به جام زد وآب بر روی زمین ریخت.

برای بار دوم همین اتفاق افتاد<پادشاه خیلی عصبانی شد وفکر کرد اگر جلوی شاهینن رانگیرم درباریان خواهند گفت:پادشاه جهانگشا نمیتواند از پس یک شاهین براید.پس این بار با شمشیر به شاهین ضربه ای زد.پس از مرگ شاهین پادشاه مسیر آب را دنبال کرد و دید ماری بسیار سمی در آب مرده وآب مسموم است.

او از کشتن شاهین بسیار متاثر گشت.مجسمه ی طلایی از شاهین ساخت.

بر یکی از بالهایش نوشت <یک دوست همیشه دوست شماست حتی اگرکارهایش شمارا برنجاند>

وبر روی بال دیگر نوشت<هر عملی که از روی خشم باشد محکوم به شکست است>

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یاورحضرت مهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مطالب زیبا
  • پند امیز
  • موفقیت
  • داستان کوتاه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس